اصل پارتو ، نویدی برای موفقیت با کار کم

تکه کلام «وقت ندارم!» لقلقه زبان بسیاری از ما شده است. انگار که در یک شلوغی بیانتها گیر افتادهایم و تلاش برای خلاصی از این ماجرا فایدهای ندارد. اما چرا اینگونه است؟ چرا این همه کار سر ما ریخته و چرا انجام دادنشان از تعداد این کارها کم نمیکند؟ «ریچارد کاچ» (Richard Koch)، نویسنده، کارآفرین و مشاور مدیریت با مطرح کردن «اصل پارتو» (Pareto) یا همان اصل ۲۰/۸۰ به این پرسشها پاسخ داده است. اصل پارتو اولین بار توسط اقتصاددانی به همین نام بیان شد. او پس از بررسیهایی که انجام داد متوجه شد ۸۰ درصد زمینهای سرزمین مادریاش یعنی ایتالیا متعلق به ۲۰ درصد از مردم این کشور است. پارتو به دنبال نمونههای مشابه دیگر در زمینههایی مانند اقتصاد، کشاورزی و غیره گشت. در تمام این موارد نیز تنها ۲۰ درصد از کارها، محصولات و تلاشها مفید و تغییرساز بودند و ۸۰ درصد باقیمانده فایده چندانی نداشتند. به زبان سادهتر، اصل پارتو میگوید که قسمت بزرگی از خروجی – در هر زمینهای – ناشی از بخش کوچکی از ورودی است. یعنی یک عدم توازن بین تلاش و پاداش در مسائل مختلف وجود دارد. با این حساب، میزان درآمد و نتیجهای که از تلاشهایمان میبینیم تنها به علت ۲۰ درصد از کارهایی است که انجام میدهیم. پس میتوانیم اینطور برداشت کنیم که علت واقعی کمبود وقت ما آگاهی نداشتن از آن ۲۰ درصد مفید و کارساز است.
چگونه از اصل پارتو برای موفقیت خود استفاده کنیم؟
اگر میخواهید این اصل را در کار، زندگی شخصی و حتی روابط خود با دیگران به کار بگیرید باید به یک کارآگاه تبدیل شوید و ماجراهای زندگیتان را کاملا تجزیه و تحلیل کنید. به این ترتیب میتوانید بخشهای کارآمد و ناکارآمد زندگیتان را شناسایی کرده و زمانتان را روی انجام بخشهایی که بهرهوری شما را بالا میبرند بگذارید. علاوهبراین، باید دلیل ناکارآمدی آن ۸۰ درصد را پیدا کرده و آنها را بازسازی کنید. مثلا ممکن است متوجه شوید که چک کردن وقت و بیوقت شبکههای اجتماعی، به راحتی تمرکز و زمان ارزشمند شما را از چنگتان درمیآورد و باعث ایجاد همان ۸۰ درصد کار غیرمفید میشود.
چند نکته مهم و ناگفته در مورد اصل پارتو
متاسفانه تنها چیزی که از تکنیک موفقیت پارتو منتشر شده، همین جمله ساده است که ۸۰ درصد موفقیت، مدیون ۲۰ درصد از کارها است. اما این اصل، نکتههای جالب دیگری هم دارد که هر کدام میتوانند به عنوان یک تکنیک موفقیت، کارساز باشند. در ادامه این بخش به آنها میپردازیم.
۲۰/۸۰ تنها یک عدد است، به دنبال مفهوم باشید
نسبت ۲۰/۸۰ مطرح شده در اصل پارتو یک مثال برای درک راحتتر این موضوع است. شاید این نسبت در موارد دیگری تغییر کند؛ مثلا به ۳۰/۷۰ یا حتی ۱۰/۹۰ تبدیل شود. نکته مهم آن است که درک کنیم قسمت بزرگی از خروجی ناشی از قسمت کوچکی از ورودی است.
تعادل وجود ندارد؛ به دنبال آن نباشید
بیشتر ما فکر میکنیم یا دوست داریم که دنیا متعادل باشد. ولی اصل پارتو واقعیت این است که داشتن یک دنیای متعادل، تنها یک توهم است. در هیچ جای دنیا تعادل وجود ندارد. وضع طبیعی جهانی که در آن زندگی میکنیم، یک نامتوازن هماهنگ است. درک این موضوع میتواند درهای زیادی را به روی ما بگشاید. در واقع، آن چیزی که باید به دنبالش باشیم، هماهنگی است نه تعادل! مثلا وقتی به دنبال تعادل در ثروت میگردیم، دلمان میخواهد همه مردم دنیا را به صف کنیم و به هر کدامشان مقدار مشخصی پول بدهیم و با خودمان فکر کنیم که الان همه خوشبخت هستند چون مثل هم پول دارند. اما داشتن یک ثروت هماهنگ، بسیار ارزشمندتر از داشتن یک ثروت متعادل است. ثروت هماهنگ فقط به دنبال پول نیست بلکه این توانمندی را در سلامتی، شادی، آرامش و عشق نیز ایجاد میکند.
علت اصلی وجود قانون پارتو، نادیده گرفتن حلقههای بازخوردی است
در اصل پارتو جهان، نامتعادل اما هماهنگ است. حالا این پرسش پیش میآید که این عدم تعادل از کجا ناشی میشود؟ پاسخ این پرسش در قدرت تفاوتهای کوچک، نهفته است. چیزی که این تفاوتهای کوچک را قدرتمند میکند، تاثیر «حلقههای بازخوردی» (Feedback loops) است. اجازه بدهید با یک مثال این موضوع را روشنتر کنیم. تصور کنید چند دانه بذر آفتابگردان دارید که کاملا مشابه، همجنس، هم وزن و یک اندازه هستند و شما آنها را در یک زمین مشابه کنار هم میکارید. وقتی دانهها بزرگ میشوند و به ثمر مینشینند میبینید که بعضی از آنها خیلی خوب رشد کردهاند و قوی شدهاند اما برخی دیگر کوچکتر ماندهاند و محصول مناسبی هم ندادهاند. علت این نتیجه، وجود تفاوتهای بسیار کوچکی است که از همان ابتدا در بذرها وجود داشته است. وجود آن تفاوتها باعث میشد که بذرها، مقدار متفاوتی آب و مواد معدنی از زمین جذب کنند و این نتیجه متفاوت را به وجود آورند. نتیجه مهمی که میتوان از این تکنیک موفقیت گرفت این است «انجام یک کار مشابه، لزوما نتیجه مشابهی را به دنبال ندارد.» به همین علت، موبهمو تقلید کردن از زندگی افراد بزرگ نمیتواند ما را به نسخه دیگری از آنها تبدیل کند. چون تفاوتهای کوچکی که در زندگی هر کدام از ما وجود دارند، روی نتیجه نهایی تاثیر میگذارند. بهترین کار این است که به جای تقلید محض، الگوی رفتاری آنها را دنبال کنیم. مثلا اگر میخواهیم به یک سرمایه گذار بزرگ مثل «وارن بافت» تبدیل شویم، نباید چشممان را به او بدوزیم و دقیقا سهامهایی که او خریداری میکند را بخریم. بلکه باید روش او در تحلیل موقعیتها و سیاستش برای خرید سهامهای مختلف را دنبال کنیم.
فلسفه کایزن ، دری از ژاپن به سمت موفقیت